انگشترت به روی زمین مانده و تنت
بر فرش و عرش تاج سلیمانی ات شده
پنهان نمی شود دل خونین دلان شهر
هر چشم حجله ای ست ، چراغانی ات شده
با خون غزل سرودن سردار معجزه است
نام شهید مصرع پایانی ات شده
از انتقام خون تو امواج نگذرند
بحری ست بحر عشق که طوفانی ات شده
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 10:46
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 10:46
دل که شکست تاب و توان داشتن چه سود
رویای برگ و بارِ گِران داشتن چه سود
دل که شکست ، مابقی عمر ، نزد خویش
شرمندگی به قیمت جان داشتن چه سود
یک لقمه نان سواره و آدم پیاده است
نام آوری چنین و چنان داشتن چه سود
هی اشک پشت اشک دلی وا نمی شود
بغضی به قدر هر دو جهان داشتن چه سود
در جنگ نابرابر احساس بی دریغ
با دست خط عقل، امان داشتن چه سود
تنها سکوت مانده و زخم نبود تو ...
دیگر ، هزار سال زمان داشتن چه سود
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 10:46
بایست از خریت آدم گذر کنند
با نان کم قناعت و بی عشق سر کنند
بایست بی خیال تمامیِ مشکلات
عرض ارادتی به شما مختصر کنند
ای خون تان از این همه بی مایه سرخ تر
ما را به تیر های بلاتان ، سپر کنند
گفتند روز خوش پس از این شام تیره است
اما دریغ از آنکه شبی را سحر کنند
#
ظلمت سراست کوچه ، کسی هم نمانده تا
پیراهن عزای تو از تن بدر کنند
شعله مکش به جان تو شاعر تورا چنان
کبریت های خیس بدون خطر کنند
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 10:46
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 10:46